به گزارش مشرق، "زبیگنیو برژینسکی" استراتژیست و تئوریسین معروف آمریکایی که در دوره متلاطم دولت ۴ ساله جیمی کارتر رئیسجمهور اسبق آمریکا مشاور امنیت ملی کاخ سفید بود، شب گذشته (جمعه) در بیمارستانی در ایالت ویرجینیای آمریکا در سن ۸۹ سالگی درگذشت.
آنچه در ادامه از نظرتان میگذرد بخش چهارم معرفی ژنرالهای جنگ نرم است که اختصاص به معرفی زبیگنیو برژینسکی از اصلیترین استراتژیستهای دنیای غرب دارد و به بهانه مرگ برژینسکی بازنشر میشود.
تاریخ تولد:
۲۸ مارس ۱۹۲۸
سوابق علمی
- ۵۰-۱۹۴۹؛ دانشگاه مکگیل، دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد
- ۱۹۵۳؛ دانشگاه هاروارد، دوره دکتری
- ۶۰-۱۹۵۳؛ دانشگاه هاروارد، عضو هیئت علمی
- ۸۹-۱۹۶۰؛ دانشگاه کلمبیا، عضو هیئت علمی
- عضو برجسته مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل[۱]
- عضو افتخاری مؤسسه تحصیلات بینالملل[۲]
- عضو هیئت بینالملل در پروژه آمریکا/خاورمیانه
- عضو هیئت مشاورین بینالملل، نشریه ژورنال دموکراسی[۳]
- عضو افتخاری آکادمی علوم سیاسی[۴]
- سرپرست پیشین بنیاد ملی دموکراسی[۵]
- عضو برجسته شورای آتلانتیک
- عضو برجسته شورای روابط خارجی
- عضو هیئت رئیسه عفو بین الملل[۶]
- عضو افتخاری شورای مشاوره در شورای آمریکا ترکیه[۷]
- مدیر (و بنیانگذار) کمیته مشاوره آمریکا ـ اوکراین[۸]
- مدیر بنیاد لهستان ـ آمریکا[۹]
مناصب دولتی
- دهمین مشاور امنیت ملی آمریکا (۸۱-۱۹۷۷)
- عضو کمیسیون جنگ شیمیایی[۱۰] در دولت رئیس جمهور جان اف. کندی (۱۹۸۵)
- مشاور لیدون جانسون[۱۱]
- معاون جرج دبلیو. بوش در کارگروه ویژه امنیت ملی[۱۲] (۱۹۸۸)
- عضو ستاد مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری هربرت همفری[۱۳]، مدیر کارگروه سیاست خارجی (۱۹۶۸)
- مدیر کمیسیون سه جانبه (۷۶-۱۹۷۳)
- عضو کمیسیون طراحی استراتژی جامع بلند مدت در وزارت دفاع/شورای امنیت ملی[۱۴] (۸۸-۱۹۸۷)
- عضو هیئت مشاوران اطلاعات خارجی[۱۵] در دولت ریگان (۸۹-۱۹۸۷)
برژینسکی، در زمره برجستهترین سیاستمدارن، ژئواستراتژیستها و دولتمردان آمریکا قرار میگیرد. برجستهترین سمت دولتی وی مربوط به سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱ میشود که در نقش مشاور امنیت ملی آمریکا، به رئیس جمهور جیمی کارتر خدمت کرد.
از جمله مهمترین حوادث دوران فعالیت وی در دفتر مشاور امنیت ملی رئیس جمهور میتوان به این موارد اشاره کرد:
- عادی سازی روابط آمریکا با جمهوری خلق چین (و قطع رابطه با جمهوری چین - مستقر در تایوان)
- امضای معاهده منع تکثیر تسلیحات استراتژیک[۱۶]
- کارگزاری و میانجیگر معاهده کمپ دیوید
- گذار ایران به عنوان یکی از دولتهای وابسته به آمریکا، به جمهوری اسلامی کاملاً ضد غربی؛
- تلاش برای حمایت از جنبشهای اعتراضی اروپای شرقی و به کار گرفتن حربه حقوق بشر به منظور تضعیف نفوذ اتحادیه جماهیر شوروی در این منطقه؛
- حمایت از مجاهدین افغانستان و تأمین مالی ایشان در واکنش به استقرار نیروهای شوروی در آن منطقه و مسلح کردن شورشیها برای مقابله با اتحادیه جماهیر شوروی (این اقدام یا در جهت بازدارندگی صورت گرفت یا عمل متعمدانهای بود که به منظور تحریک شوروی برای انجام این حمله صورت گرفت ـ شاید هم بتوان هر دوی این دلایل متناقض را نظرات مختلف مقامات وقت آمریکا قلمداد کرد)
- امضای معاهدات توریخوس ـ کارتر[۱۷]، که کنترل آشکار آمریکا بر کانال پاناما را از سال ۱۹۹۹ به بعد، ملغی ساخت.
تحصیلات
برژینسکی از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۰ در دانشگاه هاروارد و از ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۶ در دانشگاه کلمبیا، جایی که مؤسسه امور کمونیستی[۱۸] را اداره میکرد، تحصیل کرد. وی تا پایان عمر استاد سیاست خارجی در دانشکده مطالعات بینالمللی پیشرفته پاول اچ. نیتز[۱۹]، در دانشگاه جان هاپکینز در واشنگتن دی. سی و به عنوان کارشناس در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل[۲۰] مشغول به فعالیت بود؛ علاوه بر این وی عضو برجسته چندین کارگروه و شورای تخصصی نیز بود.
وی به عنوان یک کارشناس در طول سالیان دراز نظریات بنیادینی را در باب روابط بینالملل و ژئواستراتژی مطرح ساخته است. در طول دهه ۱۹۵۰ روی نظریه تمامیتخواهی کار کرد. در دهه ۱۹۶۰ روی فهم هر چه بیشتر شیوه عمکرد بلوک شوروی متمرکز شد و به شرح و بسط نظریه زوال اتحادیه جماهیر شوروی پرداخت.
وی به عنوان یک کارشناس در طول سالیان دراز نظریات بنیادینی را در باب روابط بینالملل و ژئواستراتژی مطرح ساخته است
بیوگرافی
سالهای نخستین
زبیگنِو برژینسکی، در ۲۸ مارس ۱۹۲۸ در شهر ورشو لهستان متولد شد. خانواده وی که نشان ترابی[۲۱] را به خود اختصاص میدهند، اصالتاً از اهالی برژزانی[۲۲] گالیسیا[۲۳] بودند. به نظر میرسد عنوان خانوادگی وی از نام همین شهر برداشت شده است. پدر برژینسکی، تادوسز برژینسکی،[۲۴] یک دیپلمات لهستانی بود که از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۵ به آلمان اعزام شد. از سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸، تادوسز برژینسکی به اتحادیه جماهیر شوروی گسیل داشته شد که دقیقاً مقارن با تصفیه بزرگ[۲۵] جوزف استالین بود؛ در سال ۱۹۳۸، تادوسز برژینسکی مأموریت یافت به کانادا سفر کند.
زندگی شخصی
زبیگنیو برژینسکی با یک مجسمه ساز چک ـ آمریکایی به نام امیلی بنیس[۲۶] (نوه دومین رئیس جمهور چکاسلواکی، ادوارد بنیس) ازدواج کرد و از او صاحب سه فرزند شد. پسر او مارک برژینسکی (متولد ۱۹۶۵)، یک وکیل است که در شورای امنیت ملی کلینتون خدمت کرد و کارشناس مسائل روسیه و جنوب شرق اروپا بود. وی همچنین از شرکای شرکت مکگویر وودز[۲۷] میباشد. میکا برژینسکی، دختر وی (۱۹۶۷)، مجری تلویزونی است و اجرای برنامه صبحگاهی شبکه اماسانبیسی، یعنی مورنینگ جو[۲۸] را بر عهده دارد. پسر کوچکتر او ایان برژینسکی[۲۹] معاون وزیر دفاع در امور اروپا و ناتو بود و کارفرمایی شرکت بوز آلن همیلتون[۳۰] را بر عهده دارد. ایان برژینسکی به عنوان عضو برجسته برنامه امنیت بینالمللی[۳۱] و کارشناس گروه مشاورین استراتژیک شورای آتلانتیک،[۳۲] نیز فعالیت میکند. از جمله مهمترین اقدامات وی در دوران تصدیگری معاونت وزیر امور خارجه در امور سیاست گذاری اروپا و ناتو (۲۰۰۵-۲۰۰۱) میتوان به افزایش اعضای ناتو در سال ۲۰۰۴، تقویت و بازسازی ساختار فرماندهی نیروهای متحده، توانمند سازی نیرو واکنش سریع ناتو و هماهنگ کردن ارتش اروپا برای کمک به عملیاتهای آمریکا و ناتو در عراق، افغانستان و بالکان، اشاره کرد.
برادران برژینیسکی در کنار مادر
پیشینه
پس از به اتمام رساندن مقاطع ابتدایی تحصیل در مونترال، برژینسکی وارد در سال ۱۹۴۵ وارد دانشگاه مکگیل[۳۳] شد و هر دو مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را (به ترتیب در سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰) از این دانشگاه کسب کرد. پایاننامه دوره کارشناسی ارشد وی روی ملیتهای مختلف اتحادیه جماهیر شوروی تمرکز داشت. برژینسکی در نظر داشت که در رشته پدر خود در انگلستان ادامه تحصیل داده و خود را برای فعالیت در عرصه دیپلماتیک در کانادا، آماده کند؛ اما از آنجا که بورسیه شامل حال او نمیشد (زیرا این بورسیه تنها برای اتباع انگلیسی فراهم بود) نقشه او برای ادامه راه پدر، به نتیجه نیانجامید. پس از آن، برژینسکی به دانشگاه هاروارد رفت و برای اخذ مدرک دکتری خود به موضوع اتحادیه جماهیر شوروی پرداخت و سعی کرد ارتباط میان انقلاب اکتبر، ولادمیر لنین و اقدامات جوزف استالین را تبیین و تحلیل کند؛ بالاخره در سال ۱۹۵۳ مدرک دکتری خود را کسب کرد. در همان سال به مونیخ سفر کرد و با ژان نواک ـ یزیورانسکی،[۳۴] مدیر میز لهستانی رادیو آزاد اروپا[۳۵] ملاقات کرد. وی پس از آن در سال ۱۹۵۶ با همکاری کارل فردریش[۳۶] مفهوم توتالیتاریزم را مطرح نمود و آن را به عنوان ویژگی بسیار قابل انتقاد به شوروی نسبت داد.
برژینسکی در مقام استاد دانشگاه هاروارد، سیاست عقبگرد[۳۷] دووایت آیزنهاور[۳۸] و جان فاستر دالس[۳۹] را به باد انتقاد گرفت؛ وی مدعی شد که خصومت و رقابت اروپای شرقی را هر چه بیشتر به سمت شوروی سوق میدهد. اعتصاب مردم لهستان و انقلاب مجارستانیها در سال ۱۹۵۶، دلایلی بر صحت دعوی برژینسکی بودند که مردم اروپای شرقی میتوانند به تدریج بر سلطه شوروی غلبه کنند.
در سال ۱۹۵۸ وی تابعیت آمریکا را به دست آورد و به یک شهروند آمریکایی تبدیل شد؛ با این حال بنا بر قوانین لهستان، تابعیت لهستانی وی همچنان حفظ میشد. علیرغم اینکه سالهای بسیاری به همراه خانواده خود در کانادا سکونت داشت، اما برژینسکی هرگز به تابعیت کانادا درنیامد.
در سال ۱۹۵۹ برژینسکی شرایط تدریس در هاروارد را احراز نکرد، لذا به نیویورک رفت و در دانشگاه کلمبیا مشغول به تدریس شد. در آنجا بود که کتاب «بلوک شوروی: اتحاد و منازعه»[۴۰] را به نگارش درآورد و در آن به کاوش اوضاع و احوال اروپای شرقی پس از آغاز جنگ سرد پرداخت. وی همزمان به عضویت [مؤسسه] شورای روابط خارجی[۴۱] در نیویورک درآمد و در نشستهای گروه بیلدربرگ[۴۲] شرکت جست؛ در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۶۰ آمریکا، برژینسکی مشاور مبارزات انتخاباتی جان اف. کندی بود و از سیاست عدم عقبگرد در قبال حکومتهای اروپای شرقی حمایت میکرد.
در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۶۰ آمریکا، برژینسکی مشاور مبارزات انتخاباتی جان اف. کندی بود
برژینسکی در ادامه همچنان بر «تشنج زدایی» تأکید داشت و مقاله «حضور مسالمات آمیز در اروپای شرقی»[۴۳] را در نشریه فارن افیرز[۴۴] منتشر نمود. پس از بحران موشکی کوبا، وی همچنان از سیاستهای عدم عقبگرد حمایت میکرد، بر این اساس که چنین سیاستهایی میتواند ملتهای اروپای شرقی را نسبت به واهمهی پوشالی که از آلمان متجاوز دارند، به خود آگاهی برساند و ترس مردم اروپای غربی را از حکومت مشترک یک ابر قدرت که بر اساس کنفرانس یالتا شکل گرفت، فرو بریزد.
در سال ۱۹۶۴، برژینسکی از حامیان لیندون جانسون بود و سیاستهای جامعه بزرگ[۴۵] و حقوق مدنی را تبلیغ میکرد. همزمان شاهد آن بود که رهبری شوروی، پس از برکناری خوروشچوف، از هرگونه خلاقیت و ابتکار عملی خالی شده است. برژینسکی از طریق ژان نواک ـ یزیورانسکی با آدام میچنیک[۴۶] ملاقات کرد؛ میچنیک در آن زمان یکی از اعضای حزب کمونیست به شمار میرفت و بعدها به فعالی برجسته در نهضت اتحاد لهستان[۴۷] تبدیل شد.
برژینسکی همچنان از ایده برقراری ارتباط با حکومتهای اروپای شرقی حمایت میکرد و رویکرد دیگاول[۴۸] را که به «اروپایی از آتلانتیک تا اورال» معتقد بود، خطرناک میدانست. وی همچنین از حامیان جنگ ویتنام بود. از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸، برژینسکی به عنوان یکی از اعضای شورای سیاست گذاری[۴۹] در وزارت خارجه آمریکا مشغول به کار بود (سخنرانی جانسون در هفتم اکتبر ۱۹۶۶ با عنوان «برقراری ارتباط»، تحت تأثیر سخنان و نظرات برژینسکی صورت گرفت).
حوادث چکاسلواکی بیش از پیش صحت انتقادهای برژینسکی از موضع خصمانهای که راستها در قبال حکومتهای شرق اروپا اتخاذ کرده بودند، آشکار ساخت. خدمت او به دولت جانسون و سفرهای مهم وی به ویتنام برژینسکی را به دشمن شماره یک چپ جدید تبدیل کرد؛ این در حالی بود که وی از اعلامیه پیوستن آمریکا به جنگ حمایت کرد.
در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۶۸ آمریکا، برژینسکی ریاست کارگروه تخصصی سیاست خارجی هابرت همفری[۵۰] را بر عهده داشت. او به همفری سفارش کرد که برخی از سیاستهای رئیس جمهور جانسون را کنار بگذارد، به ویژه سیاستهای مربوط به ویتنام، خاورمیانه و اتحادیه جماهیر شوروی.
برژینسکی پیشنهاد کنفرانس پان اروپایی را ارائه کرد؛ این ایده به تدریج در سال ۱۹۷۳ به بار نشست و منجر به شکل گیری کنفرانس امنیتی و همکاری در اروپا[۵۱] شد. همزمان وی به یکی از منتقدین جدی سیاست تشنج زدایی نیکسون ـ کیسینجر و نیز مصالحت جویی مکگاورن، تبدیل شد.
در سال ۱۹۷۰ برژینسکی کتاب «مابین دو دوره: نقش آمریکا در دوره تِکنِترونیک»[۵۲] را به نگارش درآورد؛ وی در این کتاب مدعی شد که لازم است کشورهای توسعه یافته سیاستی هماهنگ را در پیش گرفته تا از این طریق با بیثباتی جهانی که ناشی از نابرابری اقتصادی روز افزون است، مقابله کنند. بر اساس دعوی مطرح شده در این کتاب، برژینسکی کمیسیون سهجانبه[۵۳] را به کمک دیوید راکفلر[۵۴] بنیان نهاد و از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۶ سرپرستی آن را بر عهده گرفت. کمیسیون سهجانبه گروهی از سیاستمداران، تجار برجسته و اساتید دانشگاهی را از آمریکا، اروپای شرقی و ژاپن گرد هم میآورد. هدف ظاهری این کمیسیون تقویت روابط میان سه منطقه دنیای کاپیتالیسم بود که به لحاظ پیشرفت صنعتی در اوج قرار داشتند. برژینسکی همچنین جیمی کارتر، فرماندار ایالت جرجیا را به عنوان عضوی دیگر به این گروه دعوت کرد.
ارتباط با حکومت
جیمی کارتر در سال ۱۹۷۶ خود را به عنوان کاندید انتخابات ریاست جمهوری و «دانشآموز کنجکاو» برژینسکی معرفی کرد. برژینسکی از اواخر سال ۱۹۷۵ در سمت مشاور سیاست خارجی کارتر مشغول به کار شد. وی یکی از منتقدین جدی اتکای بیش از حد نیکسون ـ کسینجر بر تشنج زدایی بود؛ چرا که از نگاه وی چنین سیاستی مطلوب اتحادیه جماهیر شوروی بود در حالی که از نگاه او پروسه هلسینکی[۵۵]، که بر حقوق بشر، قوانین بینالمللی و برقراری ارتباط مسالمتآمیز با اروپای شرقی تأکید داشت، سیاستی صحیح تلقی میشد. در واقع انتخاب برژینسکی واکنش دموکراتها به هنری کسینجر جمهوری خواه بود. کارتر با مطرح ساختن رویکرد سهجانبه در سیاست خارجی به مبارزه با رویکرد تشنجزدایی فورد رفت.
کارتر پس از پیروزی در انتخابات سال ۱۹۷۶، برژینسکی را به سمت مشاور امنیت ملی خود برگزید. یک سال پیش از این، شورشهای کارگری گستردهای لهستان را فرا گرفت که بنیان نهضت اتحاد لهستان را فراهم آورد. برژینسکی کار خود را با تأکید بر حقوق بشر در بیانیه هلسینکی شروع کرد که اندکی پس از آن منجر به شکل گیری گروه فصل ۷۷[۵۶] در چکاسلواکی شد.
کارتر پس از پیروزی در انتخابات سال ۱۹۷۶، برژینسکی را به سمت مشاور امنیت ملی خود برگزید
برژینسکی همچنین در نگارش سخنرانی آغاز به کار کارتر دست داشت و از این طریق توانست پیام مثبت خود را به گوش معترضین شوروی برساند. شوروی و رهبران اروپای غربی به این اقدام اعتراض کرده و آن را بر خلاف «دستورالعمل تشنجزدایی» دانستند که نیکسون و کسینجر وضع کرده بودند. برژینسکی در مقابل دیگر اعضای حزب دموکراتیک که خود نیز در آن عضو بود، برخاست. این افراد با چنین تفسیری از تشنجزدایی مخالف بودند از جمله سایروس ونس[۵۷] وزیر امور خارجه وقت. ونس اعتقاد داشت نباید به منظور جلب موافقت شوروی برای توافق با مذاکرات منع گسترش تسلیحات استراتژی، بیش از حد بر حقوق بشر تأکید کرد. در حالی که برژینسکی معتقد بود هر دوی این اقدامات میبایست همزمان با هم صورت گیرند. برژینسکی پس از این دستور داد فرستندههای رادیو آزاد اروپا، قدرت و حیطه پخش برنامه خود را افزایش دهند؛ اقدامی که دقیقاً عکس سیاستهای نیکسون ـ کسینجر بود.
هلموت اشمیت،[۵۸] صدر اعظم آلمان غربی، نسبت به دستور کار برژینسکی اعتراض کرد و حتی خواهان حذف پایگاه رادیو آزاد اروپا از خاک آلمان شد.
وزارت امور خارجه حمایتهای برژینسکی از معترضان آلمان شرقی را خطرناک قلمداد میکرد و از اینکه کارتر در اولین سفر خارجی خود به لهستان سفر کند، به شدت مخالف بود. با این حال کارتر به ورشو رفت و با کاردینال استفان ویسزینسکی[۵۹] ملاقات کرد (به رغم مخالفتهای سفیر آمریکا در لهستان) و کلیسای کاتولیک روم را جایگاه مشروع حرکت اعتراضی نسبت به حاکمیت کمونیسم بر لهستان اعلام کرد.
در سال ۱۹۷۸ اختلافات برژینسکی و ونس در مورد سیاست خارجی کارتر به اوج خود رسید. ونس خواهان آن بود که مسیر تشنجزدایی به همان نحوی که نیکسون ـ کسینجر مهندسی کرده بودند و با تأکید بر کنترل تسلیحات، ادامه یابد. برژینسکی بر این باور بود که تشنجزدایی شوروی را در آنگولا و خاورمیانه جسورتر میسازد و لذا خواهان تقویت توانمندی نظامی و پافشاری بر اهرم حقوق بشر بود؛ ونس، وزارت امور خارجه و رسانهها، برژینسکی را به عنوان فردی که خواهان تجدید جنگ سرد است، آماج انتقادات خود قرار دادند.
برژینسکی در سال ۱۹۷۸ به کارتر پیشنهاد کرد که با جمهوری خلق چین ارتباط برقرار کند و در همان سال به پکن سفر کرد تا بستر مناسبی را برای عادی سازی روابط میان این کشور فراهم سازد. همچنین در سال ۱۹۷۸ کاردینال کارول وویتیلا[۶۰] به عنوان پاپ ژان پل دوم برگزیده شد ـ بسیاری بر این باور بودند که برژینسکی انتخاب او را زمینه چینی کرد.
برژینیسکی در کنار سایروس ونس
انقلاب ایران و حادثه طبس
سال ۱۹۷۹ شاهد دو رویداد استراتژیک مهم و عمده بود: سرنگونی شاه ایران (یکی از مهمترین متحدین آمریکا) و حمله شوروی به خاک افغانستان.
انقلاب مردم ایران منجر به بحران گروگان گیری درایران شد، که در آخرین روزهای ریاست جمهوری کارتر روی داد. برژینسکی پیش از این حمله شوروی را پیشبینی کرده بود و با تقویت عربستان سعودی، پاکستان و جمهوری خلق چین، استراتژی را طراحی کرد تا حضور شوروی را در این منطقه تضعیف کند.
برژینسکی با بهره برداری از فضای ناامنی که به وجود آمده بود، آمریکا را به سمت تکثیر تسلیحات نظامی و تقویت ساز و کار استقرار سریع نیروها[۶۱]، سوق داد ـ سیاستی که در حال حاضر بیشتر به دولت رونالد ریگان نسبت داده میشود. در سال ۱۹۸۰، برژینسکی عملیات پنجه عقاب[۶۲] را به منظور آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در ایران طراحی و در آن از واحد نظامی دلتا فورس[۶۳]، که به تازگی ایجاد شده بود و دیگر واحدهای نیروهای ویژه[۶۴] استفاده کرد. این مأموریت با وضع اسفباری شکست خورد و ونس، از سمت وزارت امور خارجه استعفا داد.
پس از حادثه طبس، برژینسکی به شدت مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت و به منفورترین چهره در دولت کارتر تبدیل شد. ادوارد کندی به عنوان نامزد دموکراتها، در انتخابات سال ۱۹۸۰ کارتر را به چالش کشید و برژینسکی را به شدت به انتقاد گرفت. تفرقه و انشعاب در حزب و اقتصاد راکد داخلی به شدت کارتر را تحت فشار قرار داد و سبب شد در انتخابات شکست بخورد؛ علیرغم این انتقادات در سال ۱۹۸۱ کارتر مدال آزادی ریاست جمهوری[۶۵] را به برژینسکی اعطا کرد.
پس از حادثه طبس، برژینسکی به شدت مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت و به منفورترین چهره در دولت کارتر تبدیل شد
پس از کناره گیری از قدرت
برژینسکی ارتباطی ترکیبی با دولت ریگان برقرار کرد. از یک سو، از این دولت به عنوان بدیلی برای مصلحت طلبی دموکراتها حمایت میکرد، اما از سوی دیگر تأکید بیش از حد این دولت را بر ضوابط سیاه و سفید در سیاست خارجی، قابل انتقاد میدانست.
وی همچنان درگیر امور لهستان بود؛ اعمال حکومت نظامی در سال ۱۹۸۱ در این کشور و حمایت اروپای غربی از چنین اقدامی تحت عنوان برقراری ثبات، به شدت مورد انتقاد وی قرار گرفت. برژینسکی پیش از سفر معاون رئیس جمهور وقت، یعنی جرج دبلیو. اچ. بوش به لهستان در سال ۱۹۸۷ برای کمک به نهضت اتحاد لهستان، اطلاعات لازم را در اختیار وی قرار داد.
در سال ۱۹۸۵، در دولت ریگان، برژینسکی یکی از اعضای کمیسیون تسلیحات شیمیایی رئیس جمهور بود. از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۸ وی در شورای امنیت ملی آمریکا ـ کمیسیون استراتژی کلان و بلند مدت وزارت دفاع[۶۶] ـ خدمت میکرد. از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۹ نیز در جمع هیئت مشاورین اطلاعاتی خارجی رئیس جمهور[۶۷]، مشغول به کار بود.
برژینیسکی در کنار ویکتور یوچنکو
در سال ۱۹۸۸، برژینسکی معاونت بوش را در کارگروه مشاوره امنیت ملی[۶۸] بر عهده داشت و از بوش برای ریاست جمهوری حمایت کرده و ارتباط خود را با حزب دموکرات قطع کرد. در همان سال کتاب «شکست بزرگ» را منتشر ساخت و در آن شکست اصلاحات میخائیل گرباچوف رئیس جمهور شوروی و فروپاشی این کشور را ظرف چند دهه آتی، پیشبینی کرد. وی در این کتاب پنج احتمال برای آینده اتحادیه جماهیر شوروی مطرح میکند:
۱. پلورالیزه کردن موفقیت آمیز جامعه
۲. بحران طولانی مدت
۳. تجدید رکود و حرکت به سمت انحطاط
۴. کودتا (توسط ک.گ.ب یا ارتش شوروی)
۵. سرنگونی کامل رژیم کمونیستی
از نگاه او با توجه به اوضاع و احوال آن زمان «فروپاشی در مقایسه با بحران طولانی مدت، گزینه محتملتری» بود. وی همچنین پیشبینی کرد که به احتمال ۵۰ درصد در سال ۲۰۱۷ همچنان رگههایی از کمونیسم در اتحادیه جماهیر شوروی باقی بماند. نظام شوروی در پی ناکامی مسکو در ممانعت از اعلام استقلال لیتوانی، جنگ ناگورنو ـ قرهباغ در اواخر دهه ۱۹۸۰ و ناآرامی و خونریزی در دیگر جمهوریها، در سال ۱۹۹۱ از هم فروپاشید. این سرانجام، کمتر از آن چیزی بود که برژینسکی و دیگران پیشبینی کرده بودند.
در سال ۱۹۸۹ کمونیستها نتوانستند از نیروهای خود در لهستان حمایت کنند و نهضت اتحاد لهستان در انتخابات عمومی پیروز شد. چندی بعد در همان سال، برژینسکی به روسیه سفر کرد و از نماد یادبود قتلعام کاتین [۶۹] (که توسط ارتش سرخ استالین انجام شده بود) دیدن کرد. ده روز پس از این، دیوار برلین فرو ریخت و حکومتهای تحت حمایت شوروی در شرق اروپا به تدریج متزلزل شدند.
برژینسکی در سال ۱۹۹۰، سرخوشیهای ناشی از اوضاع و احوال پس از جنگ سرد را بسیار خطر آفرین اعلام کرد. وی صراحتاً با جنگ خلیج [فارس] مخالفت کرد و بر این باور بود که آمریکا حمایت بینالمللی را که با شکست اتحادیه جماهیر شوروی به دست آورده است هزینه خواهد کرد و این میتواند خشم و نفرت گستردهای را در میان مردم جهان عرب علیه آمریکا به همراه داشته باشد.وی این رویکرد خود را در کتاب «خارج از کنترل» در سال ۱۹۹۲ تشریح کرد.
با این حال در سال ۱۹۹۳ برژینسکی تعلل دولت کلینتون را برای دخالت در جنگ داخلی یوگوسلاوی و اقدام علیه صربها، غیر قابل قبول ارزیابی کرد. وی همچنین علیه جنگ اول روسها علیه چچن سخنرانی کرد و کمیته آمریکایی برقراری صلح در چچن[۷۰] را تأسیس نمود. همزمان با خیزش تدریجی روسیه به سمت توانمندی هر چه بیشتر، برژینسکی روی کار آمدن ولادمیر پوتین، افسر پیشین ک.گ.ب، پس از بوریس یلتسین را نامطلوب و منفی ارزیابی کرد. از این رو، وی به عنوان یکی از حامیان جدی گسترش توانمندی و نفوذ ناتو، به سخنپراکنی پرداخت.
برژینسکی روی کار آمدن ولادمیر پوتین، افسر پیشین ک.گ.ب، پس از بوریس یلتسین را نامطلوب و منفی ارزیابی می کرد
پس از حملات یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱، برژینسکی آماج انتقادات کسانی قرار گرفت که پیش از این از تصمیمات وی در ایجاد و حمایت از شبکه مجاهدین افغانستان جانبداری میکردند؛ شماری از افراد این شبکه طالبان و شمار دیگر القاعده را شکل دادند. او نیز با مطرح ساختن اینکه حمله اتحادیه جماهیر شوروی به افغانستان سبب رادیکالیزه شدن یک جامعه مسلمان نسبتاً با ثبات شد، از خود دفاع کرد. با این حال، برژینسکی متهم به آن است که «با تقویت نیروهای افغان، اسباب حمله شوروی را به افغانستان فراهم آورد و پای ایشان را به «دام افغانستان» باز کرد.»
برژینسکی یکی از منتقدین جدی «جنگ علیه تروریسم»ی است که دولت جرج دبلیو بوش آغاز کرد. برخی او را به دلیل دوستی با پال ولفویتز و کتابی که در سال ۱۹۹۷ با عنوان «میز شطرنج بزرگ» منتشر کرد، نومحافظه کار میدانند. با این حال در سال ۲۰۰۴ کتاب «انتخاب» را به نگارش درآورد که در واقع شرح و بسط «میز شطرنج بزرگ» بود، اما در آن به شدت از سیاست خارجی جرج دبلیو بوش انتقاد کرد. وی از کتاب «لابی اسرائیلی و سیاست خارجی آمریکا» دفاع کرد و به شدت با حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ مخالف بود.
در آگوست سال ۲۰۰۷ برژینسکی از باراک اوباما، کاندیدای دموکرات ریاست جمهوری حمایت کرد. وی در این باره چنین اظهار نظر میکند که «اوباما وجه جدید چالش و لزوم اتخاذ رویکردی جدید را درک کرد و تعریف جدیدی از نقش آمریکا در جهان ارائه کرد.» همچنین گفت: «آنچه که اوباما را برای من جذاب میکند این است که او فهمیده است که ما اکنون در جهانی بسیار متفاوت زندگی میکنیم؛ جایی که باید با طیف وسیع و متنوعی از فرهنگها و مردم مختلف ارتباط برقرار کنیم.»
در سپتامبر ۲۰۰۷، اوباما در خلال سخنرانی در مورد جنگ عراق، از برژینسکی به عنوان «یکی از برجستهترین اندیشمندان آمریکا» یاد کرد، اما برخی از مفسرین حامی اسرائیل، انتقادات او را از لابی اسرائیل در آمریکا، زیر سؤال بردند؛ در سپتامبر ۲۰۰۹، برژینسکی در مصاحبهای با دیلی بیست[۷۱]، در پاسخ به این سؤال که رئیس جمهور اوباما در برابر حمله هوایی احتمالی اسراییل به ایران تا چه حد باید مقاومت کند، گفت: «ما به هیچ وجه کودکانی صغیر و ناتوان نیستیم. آنها برای انجام این اقدام باید در گستره هوایی ما در عراق پرواز کنند. آیا قرار است که ما دست روی دست گذاشته و هیچ کاری نکنیم و فقط نظارهگر باشیم.» برخی از مفسرین حامی اسرائیل این اظهارات را مبنی بر آن دانستند که آمریکا برای جلوگیری از حمله به ایران جتهای اسرائیلی را سرنگون خواهد کرد.
در سپتامبر ۲۰۰۷، اوباما در خلال سخنرانی در مورد جنگ عراق، از برژینسکی به عنوان "یکی از برجستهترین اندیشمندان آمریکا" یاد کرد
مشاور امنیت ملی کارتر
کارتر برژینسکی را به سمت مشاور امنیت ملی خود برگزید، زیرا خواهان قرار گرفتن فردی در این جایگاه بود تا او را از مشاورههای به روز برای تصمیمگیری در عرصه سیاست خارجی، بهرمند سازد. برژینسکی سمت شورای امنیت ملی بازسازی شدهای را بر عهده گرفت که تنها یکی از بازیگران بسیار در عرصه سیاستگذاری خارجی آمریکا بود.
تمرکز برژینسکی بر روابط میان شرق و غرب در دولتی که بیشتر بر روابط میان شمال و جنوب و حقوق بشر تأکید داشت، انجام وظیفه را برای او دشوار میساخت.
در آغاز کار، کارتر کارمندان شورای امنیت ملی را به نصف و شمار کمیتههای مختلف این شورا را از هشت به دو کمیته، کاهش داد. تمام مسائلی که به شورای امنیت ارجاع داده میشد، توسط یکی از دو کمیته جدید، کمیته بازبینی سیاستها[۷۲] یا کمیته هماهنگیهای ویژه[۷۳]، بررسی میشد. کمیته بازبینی سیاستها بر مسائل خاصی تمرکز داشت و سرپرستی آن به صورت گردشی بود. ریاست کمیته هماهنگیهای ویژه همواره بر عهده برژینسکی بود؛ موقعیتی که برای کسب آن وادار به مذاکره با کارتر شد. کارتر معتقد بود واگزاری تصدی گری تنها یکی از این دو کمیته به رئیس شورای امنیت ملی از نفوذ بسیار و فایق آمدن شورای امنیت ملی بر تصمیمگیریهای دستگاه سیاست خارجی آمریکا جلوگیری میکند؛ امر نامطلوبی که در دوران ریاست کیسینجر بر شورای امنیت ملی دولت نیکسون تجربه شده بود.
کمیته هماهنگیهای ویژه موظف به انجام وظایف مختلفی بود که وزارتخانههای مختلف را با یکدیگر مرتبط میساخت، از جمله نظارت بر فعالیتهای اطلاعاتی، ارزیابی کنترل تولید تسلیحات و مدیریت بحران. بخش قابل توجهی از زمان و نیروی کمیته هماهنگیهای ویژه در دوران ریاست جمهوری کارتر، صرف مسائل مربوط به امضای معاهده منع تکثیر تسلیحات استراتژیک شد.
نشست شورای امنیت ملی در دوران کارتر تنها ۱۰ بار برگزار شد(در مقایسه با ۱۲۰ نشستی که در ۸ سال ریاست جمهوری نیکسون و فورد برگزار شد). در مقابل کارتر به برگزاری نشستهای غیر رسمی و مکرر اقدام کرد و آن را به مثابه ابزاری مؤثر برای تصمیم سازی میدانست. این جلسات معمولاً با حضور معاون رئیس جمهور، وزرای خارجه و دفاع، برژینسکی و مشاورین ارشد داخلی، برگزار میشد. برژینسکی به صورت هفتگی مسائل و موضوعات مربوط به سیاست خارجی را با رئیس جمهور در میان میگذاشت و پیشنهادات خود را برای انجام اقدامات در خور اوضاع، ارائه میکرد.
از همان ابتدای کار، برژینسکی مطمئن بود که ساختار ارتباطاتی جدید شورای امنیت ملی این امکان را به او میدهد تا تأثیر به سزایی بر سیاست خارجی آمریکا داشته باشد. در حالی که به خوبی میدانست کارتر نمیخواهد کیسینجر دیگری در کنار او قرار گیرد، برژینسکی کاملاً مطمئن بود که رئیس جمهور نمیخواهد که ونس هم به دالاس دیگری تبدیل شود و خواهان آن بود که در مورد تصمیمات کلیدی خارجی، شخصاً اظهار نظر کند.
برژینسکی مطمئن بود که ساختار ارتباطاتی جدید شورای امنیت ملی این امکان را به او میدهد تا تأثیر به سزایی بر سیاست خارجی آمریکا داشته باشد
در دوران ریاست جمهوری کارتر، قدرت برژینسکی به تدریج در حیطه عملیاتی افزایش یافت. وی نقش مأمور مخفی رئیس جمهور را ایفا میکرد. برای مثال، در سال ۱۹۸۷ برژینسکی به منظور ایجاد بستری مناسب برای عادی سازی روابط آمریکا و جمهوری خلق چین، به پکن سفر کرد. درست همانند کسینجر، برژینسکی با سفیر شوروی، دوبریانین[۷۴]، ارتباط شخصی خاص خود را داشت. برژینسکی با به کار گیری شماری از کارمندان خود اوضاع و احوال و مراسلات مختلف وزارت خارجه را بررسی و بازبینی میکرد و در صورت لزوم با در جریان گذاشتن رئیس جمهور و تشخیص وی پیشنهادات لازم را به وزارت خارجه ارائه میداد. وی همچنین یک سخنگوی مطبوعاتی برای خود برگزید و حضور مکرر او در مصاحبههای تلویزیونی او را به چهرهای شناخته شده در نزد مردم تبدیل کرده بود؛ البته میزان شناخت مردم از او به اندازه کیسینجر در دوران ریاست جمهوری نیکسون نبود.
اختلاف شدید با سایروس ونس
حمله نظامی شوروی به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ بر وخامت روابط میان ونس و برژینسکی افزود. ونس بر این باور بود که برژینسکی با برقراری ارتباط میان معاهده منع تکثیر تسلیحات استراتژیک و فعالیتهای شوروی و افزایش انتقادات داخلی آمریکا از معاهده شماره دو منع تکثیر تسلیحات استراتژیک، برژنف را به حمله نظامی علیه افغانستان، متقاعد کرده است. درمقابل برژینسکی بعدها اعلام کرد که وی تمام تلاش خود را برای صیانت از «استقلال» افغانستان به کار گرفت اما مخالفتهای وزارت خارجه، اقدامات او را عقیم گذارد. یکی از کارگروههای افغانستان در شورای امنیت ملی گزارشات متعددی در مورد اوضاع نابهسامان سال ۱۹۷۹ منتشر کرد، اما کارتر توجهی به آنها نکرد تا اینکه حمله شوروی تمام تصورات او را در مورد اوضاع و احوال منطقه بر هم زد. پس از این ماجرا بود که وی از تصویب معاهده شماره دو منع تکثیر تسلیحات استراتژیک صرف نظر کرد و سیاستهای ضد شوروی برژینسکی را در دستور کار قرار داد.
انقلاب ایران، آخرین تلنگری بود که بر روابط میان ونس و برژینسکی زده شد. با رشد و افزایش ناآرامیها، این دو نظرات اساساً متفاوتی در مورد این تحولات داشتند. برژینسکی خواهان کنترل انقلاب بود و معتقد بود باید با استفاده از اقدام نظامی مانع روی کار آمدن آیتالله خمینی شوند. در حالی که ونس خواهان تعامل و پذیرش جمهوری اسلامی ایران بود. در نتیجه، کارتر نتوانست رویکردی قاطع در مورد ایران اتخاذ کند. با تسخیر سفارت آمریکا در ایران و ماجرای گروگانگیری، حمله شوروی به افغانستان و هر چه عمیقتر شدن بحران اقتصادی، اوضاع و احوال بحرانی سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰، بحرانیتر شد. در این میان دیدگاههای ضد شوروی برژینسکی بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت اما رویکرد او نیز نتوانست از التهاب دولت کارتر بکاهد. ونس در پی عملیات ناموفق نجات گروگانهای آمریکایی در مارس ۱۹۸۰ استعفا داد.
انقلاب ایران، آخرین تلنگری بود که بر روابط میان ونس و برژینسکی زده شد
مهمترین سیاستگذاریها
در دهه ۱۹۶۰ برژینسکی، که در شورای سیاست گذاری وزارت خارجه مشغول به کار بود، استراتژی رویارویی مسالمتآمیز را به منظور تضعیف بلوک شوروی و تشویق رئیس جمهور جانسون طراحی کرد؛ رویارویی مسالمتآمیز که در اکتبر ۱۹۶۶ به عنوان استراتژی کلان آمریکا پذیرفته شد، تشنجزدایی را در رأس اقداماتی قرار داد که برای تجدید اتحاد آلمان صورت گرفت و از این رو به عنوان اولویت شماره یک آمریکا مطرح شد.
در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، یعنی اوج فعالیت در عرصه سیاست، برژینسکی تشکیل کمیسیون سه جانبه را به منظور هر چه نزدیکتر ساختن آمریکا، ژاپن و اروپا کلید زد. این سه بازیگر، به عنوان پیشرفتهترین قدرتهای اقتصادی دنیا، جمعیتی را در خود جای میدادند که همکاری ایشان میتوانست مانع سختی در برابر دنیای کمونیست به وجود آورد.
برژینسکی در دوران خدمت خود در کاخ سفید، بر محوریت حقوق بشر به عنوان ابزاری برای قرار دادن اتحادیه جماهیر شوروی در موضع انفعال، تأکید میکرد. وی به همراه جیمی کارتر در کمپ دیوید، به عقد معاهده صلح اسرائیل و مصر کمک کرد. وی با تلاشهای فراوان نهضت اتحاد لهستان و مبارزان افغانی را در برابر حمله شوروی تقویت کرد و به صورت مخفی جنبشهای استقلال طلبانه ملی در اتحادیه جماهیر شوروی را نیز تجهیز نمود. وی نقشی کلیدی در عادی سازی روابط آمریکا و جمهوری خلق چین و پیشرفت همکاریهای استراتژیک مشترک این دو ایفا کرد و روابط مستحکمی را با دنگ ژیائو پِنگ برقرار ساخت.
در دهه ۱۹۹۰ طرحی استراتژیک برای صیانت از استقلال اوکراین طراحی کرد؛ از یک سو به منظور جلوگیری از تجدید حیات امپراطوری روسیه و از سوی دیگر به منظور سوق دادن روسیه به سمت اتحاد با غرب تا از این طریق مانع «پلورالیزم ژئوپلیتیکی» روسیه در فضای اتحادیه جماهیر شوروی سابق شود. وی «طرحی برای اروپا» را به منظور گسترش ناتو تا کشورهای حوزه بالتیک پی ریزی کرد. وی همچنین به عنوان نماینده کلینتون به آذربایجان سفر کرد و مقدمات قرارداد خطوط لوله باکو ـ تفلیس ـ جیهان را آماده کرد. سپس به عنوان یکی از اعضای شورای مشاوران افتخاری[۷۵] اتاق بازرگانی آمریکا-آذربایجان[۷۶]، انتخاب شد. برژینسکی با کمک لین کرکلند[۷۷]، توانست بودجه بنیاد آزادی لهستانـآمریکا[۷۸] را، که توسط آمریکا تأمین مالی میشد، از ۱۱۲ میلیون دلار به تدریج تا ۲۰۰ میلیون دلار افزایش دهد.
وی همه تلاش خود را به کار گرفت تا آمریکا نقش یک رهبر را در عرصه جهانی ایفا کند؛ البته با اتکا بر ائتلاف سازی و به شدت مخالف سیاستهای یکجانبه گرایانه بود و اعتقاد داشت چنین سیاستهایی اعتبار جهانی آمریکا را نابود میکند و باعث انزوای جهانی آمریکا میشود.
برژینیسکی همه تلاش خود را به کار گرفت تا آمریکا نقش یک رهبر را در عرصه جهانی ایفا کند
افغانستان
برژینسکی، که به طراحی سیاستهایی سرسختانه علیه اتحادیه جماهیر شوروی شناخته میشد، در سال ۱۹۷۹ تلاشهای جدی را در جهت حمایت از گروه مجاهدین در پاکستان و افغانستان آغاز کرد؛ این تلاشها توسط سرویسهای امنیتی پاکستان و حمایتهای مالی آژانس مرکزی اطلاعات (سیآیاِی) آمریکا و امآیسیکس[۷۹] انگلستان جامه عمل به خود گرفت. بخشی از برنامههای سیآیاِی توسط کارشناسان بخش فعالیتهای ویژه[۸۰] صورت میگرفت که شامل تجهیز، آموزش و راهنمایی مجاهدین افغان میشد. هدف از این سیاست اساساً توانمند سازی اسلام رادیکال و نیروهای ضد کمونیست بود تا از این طریق حزب دموکراتیک خلق افغانستان که سکولار کمونیست و حاکم بر افغانستان بود، سرنگون گردد. از این رو کودتا علیه حافظ الله امین و جنگ قدرت میان اعضای انشعاب پرچم از حزب دموکراتیک خلق افغانستان که مورد حمایت شوروی بود، در نهایت منجر به دخالت نظامی شوروی شد.
سالها بعد، در مصاحبهای که آرشیو امنیت ملی سیانان در سال ۱۹۹۷ با برژینسکی ترتیب داد، وی آن استراتژی را که در دولت کارتر علیه شوروی در سال ۱۹۷۹ طراحی شده بود، چنین تشریح کرد:
پس از اینکه شوروی وارد خاک افغانستان شد، بلافاصله یک روند دوگانه را آغاز کردیم. اولین روند واکنشها و تحریمهایی را در بر میگرفت که اتحادیه جماهیر شوروی را هدف قرار میداد و هم وزارت خارجه و هم شورای امنیت ملی فهرست بلند بالایی از تحریمهایی که میبایست اتخاذ میشد تهیه و اقداماتی را که میتوانست هزینههای شوروی را افزایش دهد طراحی کردند. روند دوم اقدامات منجر به سفر من به پاکستان یک ماه پس از حمله شوروی به افغانستان شد؛ هدف از این سفر انجام هماهنگی لازم برای اقدامی مشترک با پاکستانیها بود؛ در این اقدام تلاش میشد زمان درگیری و تلفات شوروی تا آنجا که ممکن است بالا برود. از این رو هماهنگیهایی نیز با سعودیها، مصریها، انگلستان و چین صورت گرفت و از منابع مختلف تسلیحات لازم را در اختیار مجاهدین قرار دادیم ـ برای مثال مقداری تسلیحات ساخت شوروی از مصر و چین تهیه شد. حتی مقداری سلاح از حکومت کمونیستی چکاسلواکی تهیه کردیم؛ آمادگی پذیرش انگیزههای مادی، این حکومت کمونیستی را در برابر خواسته ما تسلیم کرد. همچنین با توجه به فساد گسترده در میان ارتش شوروی، در برخی موارد از خود ارتش شوروی در افغانستان برای مجاهدین سلاح خریداری شد.
میلت بِردن[۸۱] در کتاب «دشمن اصلی»[۸۲] مینویسد که برژینسکی در سال ۱۹۸۰، با عقد قراردادی با ملک خالد، پادشاه عربستان سعودی، از او تعهد گرفت تا کمکهای آمریکا را به دست افغانها برساند و اطمینان حاصل کرد که بیل کیسی[۸۳] در دولت ریگان همچنان انجام این قرارداد را پیگیری میکند.
در سال ۱۹۷۹ تلاشهای جدی را در جهت حمایت از گروه مجاهدین در پاکستان و افغانستان آغاز کرد
بنابر برخی اظهارات سیاست، آمریکا در این باره که حتی برای خود مجاهدین افغان نیز ناشناخته بود، بخشی از یک استراتژی کلان بود که قرار بود «شورویها را به انجام یک حمله نظامی تشویق کند.» در این میان مصاحبهای با مشاور امنیت ملی یعنی برژینسکی به چشم میخورد که در آن از قول او گفته شده است که کمکهای آمریکا به مجاهدین پیش از حمله شوروی، اقدامی بود به منظور تشویق شورویها به انجام این حمله. برژینسکی شخصاً صحت این مصاحبه را تکذیب کرد. بنا بر گفتههای برژینسکی، یک کارگروه کارشناسان مسائل افغانستان در شورای امنیت ملی با تهیه گزارشهای متعددی از اوضاع نابه سامان افغانستان در سال ۱۹۷۹ خبر داد، اما رئیس جمهور کارتر توجهی به این مطالب نکرد تا اینکه حمله شوروی به خاک افغانستان تصورات او را از اوضاع و احوال منطقه، بر هم زد. برژینسکی مدعی شده است که آمریکا پیش از آغاز حمله «رسمی»، کمکهای مالی اندک و ادوات ارتباطاتی مختصری برای مجاهدین فراهم آورد که این اقدام تنها واکنشی بود به استقرار نیروهای شوروی در مرز افغانستان و کودتای ۱۹۷۸ و هدف آن بود که از تجاوزگری و تعدی هر چه بیشتر شوروی در این منطقه جلوگیری به عمل آید. بنا بر مطالب دو سندی که از حالت محرمانه خارج شدهاند، اندکی پیش از حمله شوروی، کارتر با امضای اسناد مذکور «فراهم آوردن کمک لازم برای مجاهدین افغان را به صورت یک جانبه یا از طریق کشور ثالث چه در قالب کمکهای مالی و چه به صورت کمکهای غیر مالی» تأیید کرد و دستور داد «تبلیغات مخفی» در «سراسر دنیا» به منظور «تضعیف» حکومت چپ در افغانستان صورت گیرد و «آن را مستبد و آلت دست اتحادیه جماهیر شوروی» و «تلاش مجاهدین افغان را در جهت باز پس گیری استقلال کشورشان» جلوه دهند.
بهرحال شکی وجود ندارد که برژینسکی از فراهم آوردن کمک نظامی برای مجاهدین حمایت میکرد، در حالی که وزارت خارجه تحت زمامت ونس به دنبال یک راه حل مسالمتآمیز بود.
فرانسیس فوکویاما در کنار برژینیسکی
برژینسکی خواهان تجهیز مجاهدین بود چرا که مدعی بود که «میبایست هر چه زودتر این منازعه با پایان برسد.» اما «در مورد آغاز این حمله به هیچ وجه خود را مقصر نمیداند» و تصریح میکند «حتی اگر ما به مجاهدین کمک نمیکردیم آنها بدون این کمک به مبارزات خود ادامه میدادند چرا که پول بسیاری را از دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس جذب کرده بودند. آنها به این دلیل که ما از ایشان خواستیم، دست به اسلحه نبردند. آنها مبارزند و خواهان استقلال. بنابراین نمیتوانند حضور نظامیان مسلح را در خاک کشور خود تحمل کنند. تأمین سلاح و تجهیز ایشان گامی مهم در جهت شکست دادن شوروی بود و تا آنجا که به من مربوط میشود، این اقدام، اقدام صحیحی بود.» وی در پاسخ به این سؤال که «بنابراین آمریکا پس از اینکه روسها حمله خود را آغاز کردند به کمک مجاهدین شتافت نه پیش از آن؟» گفت: «کمکهای نظامی؟ مسلماً بعد از حمله. هیچ شکی در این باره نیست. اگر باور ندارید سندی را بر خلاف این گفته ارائه کنید[!].»
یکی از پرهزینهترین و طولانیترین عملیاتهای مخفی سیا، کمکهای نظامی این سازمان به مجاهدین افغانستان بود. سیا کمکهای خود را از طریق سرویس مخفی پاکستان، یعنی سرویس اطلاعات داخلی[۸۴] به دست مجاهدین بنیاد گرای افغانستان میرساند. این عملیات، عملیات سیکلون[۸۵] نام گرفت. رقمی بین ۳ تا ۲۰ میلیارد دلار آمریکا برای تجهیز و آموزش این نیروها هزینه شد. گفته میشود اسامه بنلادن نیز در میان کسانی بود که از کمکهای آمریکا بهرمند شد که البته آمریکا این گفته را رد میکند و مدعی است که به هیچ وجه از «عربهای افغان» حمایت نکرده است.
مطالعهای که در سال ۲۰۰۲ در این باره انجام شد نشان داد که در هنگامه انقلاب اسلامی در ایران، آمریکا به دنبال برقراری روابط حسنه با افغانستان بود؛ از این رو حمله شورویها به این کشور زمینه را برای بسط نفوذ آمریکا در افغانستان فراهم آورد؛ شکل گیری القاعده را میتوان تا حدودی به دلیل تجهیزات و کمکهای مالی میلیاردی آمریکا در حمایت از مجاهدین افغانستان برای بیرون راندن نیروهای شوروی از این کشور نسبت داد.
ایران
شاه ایران در مواجه با انقلاب اسلامی از آمریکا طلب کمک کرد. ایران به لحاظ استراتژیک جایگاه بسیار مهمی را در سیاست خارجی آمریکا به خود اختصاص میداد. ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، مکرراً به « پهلوی اعلام کرد که برژینسکی اطمینان خاطر داده است که آمریکا به صورت همه جانبه از ایران حمایت خواهد کرد.» در ۴ نوامبر ۱۹۷۸ برژینسکی با شاه تماس گرفت و گفت که آمریکا «تا آخرین لحظه با او خواهد بود». در همین زمان، برخی از مقامات ارشد وزارت خارجه اعلام کردند که شاه میبایست کشور را ترک کند، بدون در نظر گرفتن اینکه چه کسی جای او را خواهد گرفت. برژینسکی و جیمز شلزینگر[۸۶]، وزیر انرژی آمریکا (که در دوره ریاست جمهوری جرالد فورد وزارت دفاع را بر عهده داشت)، همچنان بر حمایت نظامی آمریکا از شاه جانبداری میکردند. حتی در آخرین روزهای منتهی به انقلاب، هنگامی که سرنوشت شاه قطعی شده بود، برژینسکی همچنان از حمله به ایران برای باقی نگاه داشتن ایران در پایگاه آمریکا، حمایت میکرد. کارتر نیز نتوانست در مورد استفاده صحیح از نیروی نظامی برای انجام یک کودتای آمریکایی دیگر در این کشور، تصمیم گیری کند. او همچنین به ناو هواپیمابر کانستلیشن[۸۷] دستور آماده باش داد اما در نهایت نتوانست مانع تغییر رژیم در ایران شود.
نظر برژینیسکی درباره حمله به ایران
برژینسکی معتقد بودکه آمریکا توانایی پرداخت هزینه هر گونه واکنش ایران در برابر حمله احتمالی این کشور به تأسیسات هستهای ایران را نخواهد داشت. همچنین چنین اقدامی میتواند اسرائیل را نیز در معرض خطر قرار دهد.
در ۴ نوامبر ۱۹۷۸ برژینسکی با شاه تماس گرفت و گفت که آمریکا "تا آخرین لحظه" با او خواهد بود
چین
کارتر اندکی پس از روی کار آمدن در سال ۱۹۷۷، بر موضع حمایتی آمریکا از ابلاغیه شانگهای[۸۸] تأکید کرد. آمریکا و جمهوری خلق چین در ۱۵ دسامبر ۱۹۷۸ اعلام کردند که هر دو کشور از تاریخ ۱ ژانویه ۱۹۷۹ روابط دیپلماتیک خود را آغاز خواهند کرد. این اعلامیه آمریکا را ملزم میساخت روابط خود را با جمهوری چین در تایوان قطع کند. منافع و پیامدهای مهمی که ارتباط مسالمتآمیز با چین برای آمریکا به همراه میآورد، همواره مورد تأکید برژینسکی، مشاور امنیت ملی وقت، بود.
مهمترین وجه استراتژیک روابط آمریکا و چین، تأثیر این روابط بر جنگ سرد بود. چین بیش از آن به عنوان بخشی از بلوک چین ـ شوروی، تلقی نمیشد بلکه به مثابه قطب سوم قدرتی بود که به آمریکا در رویارویی با اتحادیه جماهیر شوروی کمک میکرد.
در ابلاغیه مشترک برقراری ارتباطات دیپلماتیک[۸۹] به تاریخ ۱ ژانویه ۱۹۷۹، آمریکا پکن را به جای تایپه به رسمیت شناخت. آمریکا در ابلاغیه شانگهای جایگاه جمهوری خلق چین و تنها یک چین را به رسمیت پذیرفت و تایوان را بخشی از چین اعلام کرد. پکن نیز تصدیق کرد که آمریکا میتواند به ارتباطات تجاری، فرهنگی و دیگر ارتباطات غیر رسمی خود با تایوان ادامه دهد.
علاوه بر قطع رابطه با جمهوری چین، دولت کارتر به صورت یکجانبه معاهده دفاعی دو جانبه چین ـ آمریکا[۹۰] را فسخ و نیروهای نظامی خود را از تایوان بیرون کشید و به تدریج فروش تسلیحات به جمهوری چین را کاهش داد. بسیاری از نمایندگان کنگره، به ویژه جمهوری خواهان، مخالف سیاستهایی بودند که دولت در قبال جمهوری چین، به عنوان یکی از متحدین ضد کمونیست در جنگ سرد، اتخاذ شده بود.
دنگ ژیائوپینگ، نخست وزیر جمهوری خلق چین، در ژانویه ۱۹۷۹ به واشنگتن دی. سی سفر کرد و آغاز تبادلات سطح بالای این دو کشور را کلید زد. این سفر سر از توافقات دو جانبه بسیاری شد، به ویژه در عرصه علمی، تکنولوژیک و تبادلات فرهنگی و روابط تجاری. از اوایل سال ۱۹۷۹، آمریکا و جمهوری خلق چین پروژههای تحقیقاتی مشترک و برنامههای همکاری بسیاری را در ضمن موافقتنامه همکاری علمی و تکنولوژیک،[۹۱] بزرگترین برنامه دو جانبه این دو کشور، شکل دادند. در ۱ مارس ۱۹۷۹، آمریکا و جمهوری خلق چین به صورت رسمی سفارتهای خود را در پکن و واشنگتن افتتاح کردند. در سال ۱۹۷۹، دعاوی خصوصی بسیاری حل و فصل شد و یک توافقنامه تجاری دوجانبه به امضا رسید. والتر موندال،[۹۲] معاون رئیس جمهور آمریکا، در پاسخ به سفر نخست وزیر چین، سفری را در آگوست ۱۹۷۹ به چین ترتیب داد. در این سفر توافقنامههای بسیاری در زمینه امور دریایی، تجارت هوایی و منسوجات منعقد شد و همچنین عهدنامههای کنسولی دوجانبه نیز به امضای دو طرف رسید؛ به اعتقاد برخی مورخین برژینسکی چینیها را متقاعد کرد که با حمایت از خمرهای سرخ[۹۳] در کامبوج، مانع ویتنامیهایی شوند که در حال بسط نفوذ خود در هندوچین بودند.
به اعتقاد برخی مورخین برژینسکی چینیها را متقاعد کرد که با حمایت از خمرهای سرخ در کامبوج، مانع نفوذ ویتنامی ها شوند
کامبوج
آمریکا در جهت پیشبرد سیاستهای خود در کامبوج به منظور خارج کردن ویتنامیها از این کشور، کمک به گروههای چریکی ضد ویتنامی را افزایش داد. در فاصله سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۱، برنامه جهانی غذا[۹۴]، که تحت نفوذ آمریکا قرار داشت، نزدیک به ۱۲ میلیون دلار کمک غذایی برای تایلند فراهم آورد. در ژانویه ۱۹۸۰، آمریکا کمکهای خود به پل پوت، رهبر خمرهای سرخ، را در حالی آغاز کرد که وی در تبعید به سر میبرد. میزان این حمایتها از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶ به ۸۵ میلیون دلار بالغ شد؛ برژینسکی با ارسال نامهای به نشریه نیویورک تایمز در سال ۱۹۹۸، هرگونه کمک دولت زمان وی را به چین برای حمایت از پل پوت انکار کرد!
اعراب ـ اسرائیل
در دهم اکتبر ۲۰۰۷، برژینسکی به همراه تنی چند از مقامات برجسته، نامهای تحت عنوان «ریسک شکست، دستآوردها را از بین میبرد»، به جرج دبلیو بوش و کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه ارسال کردند. در بخشی از این نامه پیشنهاداتی ارائه شد و در مورد شکست کنفرانس خاورمیانه هشدار داده شده بود که قرار بود به رهبری آمریکا در نوامبر ۲۰۰۷ و با حضور نمایندگان اسرائیلی و فلسطینی برگزار شود. در این نامه همچنین پیشنهاد شده بود که به جای به حاشیه راندن هر چه بیشتر حماس، «گفتگویی جدی و مسالمتآمیز با این سازمان ترتیب داده شود.»
برژینیسکی با نگاه واقع بینانه به موضوعات فلسطین خواهان گفتگویی جدی و مسالمتآمیز با حماس بود
برژینسکی در مصاحبهای با خبرنگار لسآنجلس تایمز در سال ۲۰۰۸ در پاسخ به این سؤال که «آیا این درست نیست که برتری نظامی به عنوان ابزاری خشونتآمیز منجر به دشمنی همیشگی و نه امنیت، خواهد شد؟» چنین پاسخ گفت: «این نسخهدهیهای نومحافظه کاری که اسرائیل نیز در صدور آنها سهیم است، برای آمریکا و در نهایت برای اسرائیل بسیار مهلک هستند. یک چنین سیاستهایی منجر به آن میشوند که بخش اعظم مردم خاورمیانه علیه آمریکا موضع بگیرند. تجربیات ما در عراق هنوز ایشان را از خواب غفلت بیدار نکرده است. اگر این سیاستهای نومحافظهکاری همچنان ادامه یابد، آمریکا بالاخره از این منطقه وادار به خروج خواهد شد و این آغازی بر پایان اسرائیل نیز خواهد بود.»
برژینیسکی در کنار دیگر کهنه کاران سیاست های آمریکا
مهمترین تألیفات
- تصفیه همیشگی: سیاست در توتالیتاریسم شوروی؛[۹۵] کمبریج: انتشارات دانشگاه هاروارد (۱۹۵۶)
- بلوک شوروی: اتحاد و منازعه؛[۹۶] انتشارات دانشگاه هاروارد (۱۹۶۷)
- میان دو عصر: نقش آمریکا در عصر تکنترونیک؛[۹۷] نیویورک: انتشارات وایکینگ (۱۹۷۰)
- قدرت و اصول: خاطرات مشاور امنیت ملی، ۱۹۸۱-۱۹۷۷؛[۹۸] نیویورک: فارار، استراوس، گیروکس (مارس ۱۹۸۳)
- نقشه بازی: چارچوبی ژئواستراتژیک برای راهبرد منازعه آمریکا ـ شوروی؛[۹۹] بوستون: انتشارات آتلانتیک مانثلی (ژوئن ۱۹۸۶)
- شکست بزرگ: تولد و مرگ کمونیسم در قرن بیستم؛[۱۰۰] نیویورک: پسران چارلز اسکریبنر (۱۹۸۹)
- خارج از کنترل: ناآرامی جهانی در آغاز قرن بیست و یکم؛[۱۰۱] نیویورک: کولیر (۱۹۹۳)
- میز شطرنج بزرگ: اولویت آمریکا و ملزومات ژئواستراتژیک؛[۱۰۲] نیویورک: بیسیک بوکس (اکتبر ۱۹۹۷)
- انتخاب: سلطه جهانی یا رهبری جهانی؛[۱۰۳] بیسیک بوکس (مارس ۲۰۰۴)
- فرصت دوباره: رؤسای جمهور و بحران ابرقدرتی آمریکا؛[۱۰۴] بیسیک بوکس (مارس ۲۰۰۷)
- آمریکا و جهان: گفتگویی در باب آینده سیاست خارجی آمریکا؛[۱۰۵] بیسیک بوکس (سپتامبر ۲۰۰۸)
دیگر کتب و تکنگاریها
- ناسیونالیسم روسو ـ شوروی؛[۱۰۶] تز پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه مکگیل (۱۹۵۰)
- کنترل سیاسی در ارتش شوروی: مطالعهای بر گزارشهای افسران پیشین شوروی؛[۱۰۷] نیویورک، برنامه پژوهشی اتحادیه جماهیر شوروی (۱۹۵۴)
- دیکتاتوری توتالیتاریسم و اوتوکراسی؛[۱۰۸] کمبریج: انتشارات دانشگاه هاروارد (۱۹۵۶)
- ایدئولوژی و قدرت در سیاست شوروی؛[۱۰۹] نیویورک پراگر (۱۹۶۲)
- قدرت سیاسی: آمریکا/ اتحادیه جماهیر شوروی؛[۱۱۰] با همکاری ساموئل هانتینگتون، نیویورک: انتشارات وایکینگ (آوریل ۱۹۶۳)
- جایگزینی برای تفکیک: درکی وسیعتر از نقش آمریکا در اروپا؛[۱۱۱] مرکز مطالعات سیاست گذاری آتلانتیک، نیویورک: مکگراو هیل (۱۹۶۵)
- پیامدهای تغییر برای سیاست خارجی آمریکا؛[۱۱۲] وزارت امور خارجه (۱۹۶۷)
- سیاست بینالملل در عصر تکنترونیک؛[۱۱۳] انتشارات دانشگاه سوفیا (۱۹۷۱)
- جوانه شکننده: بحران و تغییر در ژاپن؛[۱۱۴] نیویورک: هارپر و راو (۱۹۷۲)
- امنیت آمریکا در جهان وابستگیها؛[۱۱۵] با همکاری ادوارد هالی، راومن و لیتلفیلد (سپتامبر ۱۹۸۸)
- در جستجوی امنیت ملی؛[۱۱۶] با همکاری مارین استرمکی، بولدر: انتشارات وستویو (سپتامبر ۱۹۸۸)
- نظام سیاسی شوروی: دگرگونی یا انحطاط؛[۱۱۷] انتشارات ایروینگتون (آگوست ۱۹۹۳)
- روسیه و استقلال کشورهای مشترکالمنافع: اسناد، اطلاعات و تحلیل؛[۱۱۸] با همکاری پایژ سولیوان، آرمونک: ام. ای. شارپ (۱۹۹۶)
- سهگانه ژئواستراتژیک: زندگی در کنار چین، اروپا و روسیه؛[۱۱۹] مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل (دسامبر ۲۰۰۰)
[۱]. Center for Strategic & International Studies
[۲]. Institute of International Education
[۳]. International Advisory Board, Journal of Democracy
[۴]. Academy of Political Science
[۵]. National Endowment for Democracy
[۶]. Amnesty International
[۷]. American Turkish Council
[۸]. American-Ukranian Advisory Committee
[۹]. Polish-American Enterprise Fund
[۱۰]. Chemical Warfare Commission
[۱۱]. Lyndon Baines Johnson
[۱۲]. National Security Advisory Task Force
[۱۳]. Hubert H. Humphrey
[۱۴]. NSC-Defense Department Commission on Integrated Long-Term Strategy
[۱۵]. Foreign Intelligence Advisory Board
[۱۶]. Strategic Arms Limitation Treaty (SALT II)
[۱۷]. Torrijos-Carter Treaties
[۱۸]. Institute on Communist Affairs
[۱۹]. Paul H. Nitze School of Advanced International Studies
[۲۰]. Center for Strategic and International Studies
[۲۱]. Trąby coat of arms
[۲۲]. Brzeżany
[۲۳]. Galicia
[۲۴]. Tadeusz Brzeziński
[۲۵]. Great Purge
[۲۶]. Emilie Benes
[۲۷]. McGuire Woods LLP
[۲۸]. Morning Joe
[۲۹]. Ian Brzezinski
[۳۰]. Booz Allen Hamilton
[۳۱]. International Security Program
[۳۲]. Atlantic Council’s Strategic Advisors Group
[۳۳]. McGill University
[۳۴]. Jan Nowak-Jezioranski
[۳۵]. Radio Free Europe
[۳۶]. Carl J. Friedrich
[۳۷]. Rollback
[۳۸]. Dwight Eisenhower
[۳۹]. John Foster Dulles
[۴۰]. Soviet Bloc: Unity and Conflict
[۴۱]. Council on Foreign Relations
[۴۲]. Bilderberg Group
[۴۳]. Peaceful Engagement in Eastern Europe
[۴۴]. Foreign Affairs
[۴۵]. Great Society
[۴۶]. Adam Michnik
[۴۷]. Polish Solidarity
[۴۸]. De Gaulle
[۴۹]. Policy Planning Council
[۵۰]. Hubert Humphrey
[۵۱]. Conference for Security and Co-opration in Europe
[۵۲]. Between Two Ages: America's Role in the Technetronic Era
[۵۳]. Trilateral Commission
[۵۴]. David Rockefeller
[۵۵]. Helsinki process
[۵۶]. Charter ۷۷
[۵۷]. Cyrus Vance
[۵۸]. Helmut Schmidt
[۵۹]. Cardinal Stefan Wyszynski
[۶۰]. Cardinal Karol Wojtyła
[۶۱]. Rapid Deployment Forces
[۶۲]. Operation Eagle Claw
[۶۳]. Delta Force
[۶۴]. Special Forces
[۶۵]. Presidential Medal of Freedom
[۶۶]. Defense Department Commission on Integrated Long-Term Strategy
[۶۷]. President's Foreign Intelligence Advisory Board
[۶۸]. National Security Advisory Task Force
[۶۹]. Katyn Massacre
[۷۰]. American Committee for Peace in Chechnya
[۷۱]. The Daily Beast
[۷۲]. Policy Review Committee
[۷۳]. Special Coordinating Committee
[۷۴]. Dobrynin
[۷۵]. Honorary Council of Advisors
[۷۶]. U.S.-Azerbaijan Chamber of Commerce (USACC)
[۷۷]. Lane Kirkland
[۷۸]. Polish-American Freedom Foundation
[۷۹]. MI۶
[۸۰]. Special Activities Division
[۸۱]. Milt Bearden
[۸۲]. The Main Enemy
[۸۳]. Bill Casey
[۸۴]. Inter-Services Intelligence (ISI)
[۸۵]. Operation Cyclone
[۸۶]. James Schlesinger
[۸۷]. Constellation
[۸۸]. Shanghai Communique
[۸۹]. Joint Communique on the Establishment of Diplomatic Relations
[۹۰]. Sino-American Mutual Defense Treaty
[۹۱]. Agreement on Cooperation in Science and Technology
[۹۲]. Walter Mondale
[۹۳]. Khmer Rouge
[۹۴]. World Food Program
[۹۵]. The Permanent Purge: Politics in Soviet Totalitarianism
[۹۶]. Soviet Bloc: Unity and Conflict
[۹۷]. Between Two Ages : America's Role in the Technetronic Era
[۹۸]. Power and Principle: Memoirs of the National Security Adviser, ۱۹۷۷–۱۹۸۱
[۹۹]. Game Plan: A Geostrategic Framework for the Conduct of the U.S.-Soviet Contest
[۱۰۰]. Grand Failure: The Birth and Death of Communism in the Twentieth Century
[۱۰۱]. Out of Control: Global Turmoil on the Eve of the ۲۱st Century
[۱۰۲]. The Grand Chessboard: American Primacy and Its Geostrategic Imperatives
[۱۰۳]. The Choice: Global Domination or Global Leadership
[۱۰۴]. Second Chance: Three Presidents and the Crisis of American Superpower
[۱۰۵]. America and the World: Conversations on the Future of American Foreign Policy
[۱۰۶]. Russo-Soviet Nationalism
[۱۰۷]. Political Control in the Soviet Army: A Study on Reports by Former Soviet Officers
[۱۰۸]. Totalitarian Dictatorship and Autocracy
[۱۰۹]. Ideology and Power in Soviet Politics
[۱۱۰]. Political Power: USA/USSR
[۱۱۱]. Alternative to Partition: For a Broader Conception of America's Role in Europe
[۱۱۲]. The Implications of Change for United States Foreign Policy
[۱۱۳]. International Politics in the Technetronic Era
[۱۱۴]. The Fragile Blossom: Crisis and Change in Japan
[۱۱۵]. American Security in an Interdependent World
[۱۱۶]. In Quest of National Security
[۱۱۷]. The Soviet Political System: Transformation or Degeneration
[۱۱۸]. Russia and the Commonwealth of Independent States: Documents, Data, and Analysis
[۱۱۹]. The Geostrategic Triad : Living with China, Europe, and Russia